سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و مردمى را در مرگ یکى از آنان تعزیت گفت و فرمود : ] این کار نه با شما آغاز گردید ، و نه بر شما به پایان خواهد رسید . این رفیق شما به سفر مى‏رفت کنون او را در یکى از سفرهایش بشمارید ، اگر نزد شما بازگشت چه خوب و گرنه شما روى بدو مى‏آرید . [نهج البلاغه]
خسته ام... - عشق تو
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 6114
بازدید امروز : 0
........... درباره خودم ...........
خسته ام... - عشق تو
........... لوگوی خودم ...........
خسته ام... - عشق تو
.......جستجوی در وبلاگ .......

............. اشتراک.............
 
............آوای آشنا............

............. بایگانی.............
پاییز 1385
تابستان 1385

........... طراح قالب...........


 
  • خسته ام...

  • نویسنده : رضا ساکی:: 85/7/11:: 10:18 صبح

    خسته و در به در شهر غمم

    شبم از هر چی شبه سیاه تره


    زندگی زندون سرد کینه هاست


    رو دلم زخم هزار تا خنجره


    چی می شد اون دستای کوچیک و گرم


    رو سرم دست نوازش می کشید

    بستر تنهایی و سرد منو


    بوسه گرمی به آتش میکشید


    چی میشد تو خونه کوچیک من


    غنچه های گل غم وا نمی شد


    چی میشد هیچکسی تنهام نمی زاشت


    جز خدا هیچکسی تنها نمی شد


    نظرات شما ()